February 06, 2012

صدای خانواده افغان متهم به قتل ناموسی ،در دادگاه کانادا، و قضاوت ناعادلانه آنها


افغانها در هیچ جایی احساس آرامش نمیکنند و صدای آنان را هیچ کس چه در داخل از افغانستان و چه در بیرون از افغانستان نمیشنود  و دردناکتر اینکه در خارج از افغانستان افغانها را تروریست ،باندیست و خشونت گرا میدانند .
در این شب و روز خبر متهم بودن فامیل شفیع یکی از تجاران با تجربه افغانستان به قتل ناموسی  از موضوع های داغ در کشور کانادا میباشد که پوشش وسیعی در مطبوعات این کشور داشته است،اگرچه قتلهای زیادی در اینجا صورت میگیرد اما به این اندازه توجه مطبوعات را بخود جلب نکرده و بصورت مکمل ساحه پوشش نیافته است که این قضیه توجه مطبوعات را به خود معطوف داشته  و اکثرا  پارگراف را به این آغاز کرده اند :  "یک پدر مسلمان و افغان متهم به قتل شده است " که این حادثه هر افغان را در این کشور متاثر ساخته  و دلهره و اضطراب  در دلهای شان جا داده است.
محمد شفیع  یکی از تجاران افغان که 58 سال دارد ،در سال 2007 میلادی با دو همسر و هفت اولادهایش از دوبی به کشور کانادا اقامت دایمی تجارتی اخذ کرده و  این خانواده ای ده  نفری در ماه جون 2009 برای دیدن آبشار نیاگارا یکی از آبشاران مشهورجهان میروند  و در راه بازگشت به شهر مونترال تصمیم می گیرند که شب را در نزدیکی  شهر کینگستون در ایالات اونتاریای کانادا بسر برند؛ بعد از اینکه این خانواده در هوتلی توقف مینمایند و دو اتاق را ریزرف میکنند ؛ دختر بزرگ این خانواده به اسم زینب نزد مادرش آمده و میگوید که لباسهای خوابش در بین موتر است و به کلید موتر ضرورت دارد؛ مادرش طوبی کلید موتر را به او میدهد و زینب 19 ساله که خود لایسنس دریوری هم ندارد  با دو خواهر کوچکترش  سحر 17 ساله و گیتی 13 ساله و همچنان مادر اندرش رونا 52 ساله برای  خریداری کارت موبایل از هوتل خارج میشوند و در این هنگام برادرشان حامد 18 ساله با دیدن اینکه خواهرش زینب با آنکه درایف را درست نمیداند و راه را هم بلد نیست ؛ از عقب آنان به راه میافتد و هر قدر کوشش مینماید تا خواهرش را برگرداند موفق نمیشود و زینب به حرفش گوش نمیدهد و به سرعتش میفزاید،  در نزدیکی کانالی زینب دور میخورد و حامد هم از عقبش میرود و به صورت ناگهانی موتر حامد با موتر خواهرش تصادم میکند و در اثنای که حامد مصروف جمعاوری شیشه های شکسته موتر خو میباشد زینب دوباره به درایف میپردازد و در نتیحه موتر او در کانال میافتد،حامد دست و پاچه میشود و با ریسمانی که در موترش دارد کوشش میکند تا آنان را نجات بدهد اما نظر به تاریکی شب و عمق آب موفق نمیشود، حامد که ترس سراپایش را محاکمه نموده و حواسش دگرگون است  فراموش مینماید تا به پولیس اطلاع دهد و یا  والدینش را از این حادثه با خبر سازد ،او بصورت ناخودآگاه به طرف مونتریال میرود  و به والدینش هم تماس نمیگیرد ، والدینش فردای همان شب وقتی از خواب بیدار میشوند ؛ به اتاق دختران جوانشان رفته و اتاق آنان را خالی مییابند ،تشویش و اضطراب آنان را فرا میگیرد و محمد شفیع در پی جستجوی خانم و دخترانش  میشود، اما از هیچ جایی سراغ آنان را نمییابد ومجبور میشود که به پسرش حامد زنگ بزند و او که در آنوقت به مونتریال میباشد دوباره به کنگستن آمده و بعد به پولیس اطلاع میدهند که سه دختر و خانمش مفقود گردیده است؛ اما پولیس صبح زود اجساد دختران و خانم  محمد شفیع را از کانال کنگستون دریافت کرده است  و از همین جاست که شک پولیس در مقابل این خانواده آغاز میگردد و در موترها و خانه محمد شفیع حالات شنوایی مخفی نصب میگردد و بیست و دو روز بعد از دفن اجساد ، سه تن از اعضای این خانواده یعنی محمد شفیع ،طوبی خانم دوم محمد شفیع و حامد پسربزرگ شان که در آن زمان 18 سال داشت به ظن اینکه چهارتن از اعضای خانواده شان را به قتل رسانده اند دستگیر میشوند،و سه طفل دیگر این فامیل به یکی از خانواده های کانادایی و بعدا به یکی از خانواده های افغان سپرده میشوند .
اگرچه  این خانواده در جریان تحقیق چندین بار گفته اند که ما قاتل نیستیم و اولادهای خود  را به قتل نرسانده ایم، اما شخصی که به زبان فارسی از آنان تحقیق میکند و یک فرد ایرانی الاصل است ؛از محمد شفیع  چندین بارمیپرسید که آیا تو افغان استی ؟؟ که دروغ میگویی ....نه تو بی غیرت استی ،افغان نیستی  ..... و از همین قبیل سخنان رکیک را در مقابل محمد شفیع استعمال میکند و همچنان در جریان تحقیق به خانمش طوبی که مدت 11 ساعت طول کشیده و تا ساعت 2:00 شب جریان داشت، گفته میشود که تو باید چیزی بگویی ورنه پس از اینکه پسرت  حامد  در زیر آب سرد جان داد قتل دختران و انباقت را اقرار خواهی کرد ....که این خود خلاف قوانین حقوق بشری است و هتک حرمت در هیچ قانونی مجاز نیست .
تا اینکه بعد از دو سال محاکمه  این فامیل به مدت چهارماه دوام کرد و در این محاکمه به شمول وکلای مدافعه ، سارنوال قضیه و هیات قضاییه دوازده تن از هیات منصفه ژوری نیز اشتراک داشتند اما هیچ یک از اینها از اصل آسیائی یا مسلمان نبودند که ارزش های اسلامی و افغانی را درک میکردند.محمد شفیع  از اینکه دختران جوانش بدون اینکه آنان را درجریان بگذارد و به اثر بی توجهی شان خود را از بین بردند و هم والدین و دیگر اعضای خانواده شان را با مشکلات مواجه ساختند در کلپ صوتی که پولیس بصورت مخفی بعد از دریافت اجساد سه دختر نو جوان با مادر اندرشان در موتر این فامیل  جابجا کرده بود ؛ محمد شفیع پدر فامیل گفته است که افسوس دخترانم به دین ، مذهب و خودم خیانت کردند و همه حقایق زنده گی را از من پنهان داشتند و از اینکه این حادثه زند گی شان را تباه کرده و فامیل شان را از هم پاشیده است در حالتی که خشمگین بوده است گفته است که اگر اکنون آنان را بیابم تکه تکه خواهم کرد،و از همین قبیل مکالمه ها ...... نمیدانم به کدام اساس  این گفتارش را پولیس ثبوت بزرگ در قتل دختران و خانم اولش قرار داده و میگوید که آنان چهار تن از اعضای خانواده شان را به قتل رسانده اند وبدون این هم هیچگونه شواهدی در دست پولیس نیست تا نشان بدهد که محمد شفیع و خانمش طوبی و پسرش حامد واقعا اعضای فامیل خود را به قتل رسانده اند و این هم سوال برانگیز است  که اکنون این حادثه چرا به یک قتل ناموسی تبدیل شده و جنبه سیاسی را بخود گرفته است ؟ در حالیکه این خانواده از آزادترین فامیلهای افغان استند که  دختران وهر دو خانم محمد شفیع بدون حجاب اسلامی در کانادا زنده گی داشتند ؛اولادهای شان هم در دوبی در مکاتب امریکایی درس میخواندند و هم در اینجا مانند دیگر کانادایی ها به مکتب میرفتند و زنده گی داشتند؛  جای تاسف در این است که آنان هرقدر در محکمه میگفتند که ما بی گناه استیم و قاتل نیستیم و این یک حادثه بوده است و همچنان طوبی خانم محمد شفیع در محکمه گفته است :" اگر ما را به جرم اینکه چرا اولادهای خود را کنترول کرده ایم  و به ایشان راه راست را نشان داده ایم زندانی ساخته اید مساله دیگر است ، اما هیچگاهی ما را قاتل اولادهای ما که جگرگوشه های ما استند متهم نسازید..." اما کسی نبود تا به حرفهای شان گوش میداد و بر حق آنان قضاوت درست میکرد و حالبتر اینکه در آخرین روز محکمه بعد از اینکه وکلای مدافعه این سه تن تمام حقایق را برملا میساختند بصورت نمایشی سارنوال قضیه اعلان کرد که در محاکمه بمب گذاشته شده است و به این بهانه  وکلای مدافعه این سه تن متهم را از گفتار باز داشت  و افکار دوازده تن از هیات منصفه را به این معطوف ساخت که این خانواده نه تنها قاتل بلکه ترورریست هم استند و دیگر کسی نپرسید که آیا مساله بمب گذاشتن در محکمه حقیقت داشت و یاخیر .....وفردای همان روز هیات منصفه ، این حادثه دردناک به قتل درجه اول و قتل ناموسی تصدیق کرده و بدون اینکه ثبوت نمایند که این قتل چطور ،چگونه و در کجا صورت گرفته فقط کلپ صوتی محمد شفیع  و توته های شکسته شده موتر حامد را ثبوت دانسته و جالبتر اینکه بعد از کالبد شکافی هم هیچگونه شواهدی دریافت نگردیده تا نشان دهد که کسی  چهار تن از مقتولین را زهر داده و کشته باشد  و یا  آثار خفه کردن آنان نیز موجود نیست .
در حالیکه سارنوال ادعا کرده است که  دختران جوان با مادراندر شان ،توسط محمد شفیع ، طوبی خانم دوم محمد شفیع که مادر تمام اولادهای او است و پسر جوانش حامد نخست کشته شده  و در بین موتر اجساد ایشان گذاشته شده و بوسیله موتر لکسیس به کانال پرتاب گردیده است که این ادعای سارنوال توسط هیات منصفه هم تصدیق و برای ایشان قضاوت نا عادلانه صورت گرفت و این سه تن متهم به قتل ناموسی مجرم شناخته شدند و متهمان دست کم باید ۲۵ سال در حبس باشند.
دادستان می گوید که پدر این دخترها، از اینکه بر خلاف ارزش های خانوادگی، دو دختر بزرگش می خواستند که دوست پسر بگیرند، عصبانی بوده است رئیس دادگاه خطاب به محمد شفیع، همسرش طوبی و پسرشان حامد گفته که "دلیل واضحی که برای این قتل بی شرمانه و سنگدلانه داشتید این بوده که آنها حس ناموس پرستی شما را آزرده بودند."
شاهدها که آنها هم از اقارب نزدیک این فامیل استند و از روی حسادت و دشمنی که با این فامیل داشتند و میخواستند این فامیل را در دام بیاندازند و خود از پول و دارایی ایشان سواستفاده کنند  به دادگاه گفتند که محمد شفیع، چطور از رابطه داشتن مخفیانه دخترانش با پسرها عصبانیتش اوج می گرفته است. همچنین در دادگاه گفته شده بود که این فرد از شیوه لباس پوشیدن دخترانش که از نظر او "باز" بوده ناراضی بوده است و اما هیچ کسی از شاهدها نگفته است که قتل را به چشم دیده است، این را پولیس کانادا شواهد دیگری بر علیه فامیل شفیع دانسته و بصورت غیر عادلانه این فامیل بیچاره افغان را که به اثر جنگهای خانمان سوز کشور را ترک گفته و سالهای متمادی در پاکستان ،دوبی ،استرالیا و کانادا بسر بردند واکنون چهار تن از اعضای خانواده شان را از دست داده وهتک حرمت گردیده و به اصطلاح بی ابرو هم شده اند  و تمام دارایی شان را  از دست داده اند متهم به قتل ناموسی چهارتن از اعضای خانواده شان گردانیده و بصورت عمر قید در زندان بسر خواهند برد،و سه طفل دیگر این خانواده بی سرنوشت زنده گی خواهند کرد ، اما تا اکنون  سفارت افغانستان در کانادا و همچنان دولت افغانستان در این باره توجه ای نکرده و نخواهد کرد .
مشکلات عمده در قضاوت عادلانه:
·    ندانستن باریکی های فرهنگی افغانی
·    ندانستن لسان چون تمام پروسه محکمه از دری به انگلیسی و برعکس توسط ترجمان ها ترجمه میگردید و در جریان ترجمه بسیار مشکل است که کلمات درست با احساسات آن اظهار گردد.
·    تعصب و تبعیض نژادی توسط اعضای منصفه
·    قبول کردن شهادت یک زن ایرانی در مورد فرهنگ و رسم ورواج های افغانی در حالیکه آن خانم ایرانی خود در زندگی افغانستان را ندیده بود.
·    مهر مذهبی و کلتوری زدن به این قضیه
·    پخش نادرست مراحل محکمه و ثبوت ها توسط ارگان های خبری غربی و تاثیر بالای مفکوره های اعضای هئیت منصفه.
·    موجودیت حد اکثر ثبوت های ضمنی و شهادت های شایعه آمیز که نظر به قانون عدلی این خود ثبوت مورد بحث نیست و نباید ثبت محکمه میشد.
·    تحلیل نادرست از اصطلاحات زبان دری مثلاً الفاظی که والدین برای اولاد های شان استفاده میکنند مانند: "پدر نالت" وغیره.
شکنجه های روحی توسط پولیس قبل از تحقیق مانند جدا کردن اطفال از والدین یک شب قبل از دستگیری، یازده ساعت تحقیق مادری که 3 طفلش فوت کرده و 3 طفل دیگرش را از نزدش گرفته به یک فامیل کانادائی تسلیم داده بودند. دشنام های رکیک پولیس ایرانی در مقابل محمد شفیع، اخطاریه طوبی توسط پولیس ایرانی در رابطه به شکنجه حامد توسط آب سرد، توهین به کلتور افغانی.

December 07, 2011

کشتار بزدلانه مردم مظلوم افغانستان توسط دشمنان قسم خورده این مرز و بوم، باعث اتحاد بیشتر مردم افغانستان میشود













باز هم دشمنان ددمنش و درنده خوی ملت مظلوم و بیچاره افغانستان مردم مظلوم افغانستان را به خاک و خون کشیدند.
اما اینبار آنان دیگر بهانه ای ندارند تا بگویند که در جریان حمله بر کاروان نیروهای خارجی و یا اردوی ملی حمله کرده و در نتیجه آن افراد ملکی هم کشته شدند. بلکه آنان اینبار مسلمانانی که برای نواسه پیامبر گرامی اسلام عزاداری میکردند و کلمه طیبه را بر زبان داشتند را به خاک و خون کشیدند. اینبار آنان کودکان، جوانان، زنان و مردانی را با بزدلی تمام به شهادت رساندند که آنها بی سلاح بوده و در عزای بزرگ مرد دین شان مویه میکردند.

آیا کسانی که اینگونه حملات را طراحی میکنند مسلمانند؟!! همه میدانیم که اینها مسلمان نیستند، بلکه کسانی هستند دشمن اسلام و مردم افغانستان، دشمنان قسم خورده ملت مظلوم افغانستان. ملتی که با پاره نانی و آبی شب خود را در این سرمای زمستان به صبح میرسانند، اما میخواهند آرامش داشته باشند. چرا که بعد از سه دهه جنگ و خونریزی حالا مظلومین افغان از جنگ و درگیری خسته شده اند و میخواهند در صلح و آرامش زندگی کنند. اما هیهات! پاکستان که دشمن قسم خورده افغانستان است نمیگذارد که چنین شود و مردم ما طعم خوش آرامش و صلح را بچشد.

اینبار و به گفته بی بی سی، یکی از شاخه های محلی لشکر جنگوی به نام "جنگوی العالمی" که در پاکستان قرار داشته و از افراطیون بحساب میاید، با تماس با دفتر محلی بی بی سی در پاکستان، مسئولیت این حمله را بر عهده گرفته است. حال معلوم شد که چه نیم کاسه ای زیر کاسه بوده و دهها اما و اگر را بوجود آورده.

آیا دولت پاکستان نمیتواند جلو فعالیتهای این گروه مخوف و اسلام ستیز را که چندی پیش نیز 29 تن از زائران شیعه مذهب را در ایالت سیستان پاکستان که به قصد زیارت راهی ایران بودند را به خاک و خون کشیدند، بگیرد؟؟ آیا دولتی که ادعای داشتن اردوی قوی و سلاح اتمی و استخبارات قوی را دارد نمیتواند از عهده ی این گروه مشرک برآید؟؟؟
اگر نمیتواند همان به که دولت را به اهلش بسپارد تا کسانی دیگر بیایند و این گروه های مخوف و تندرو را که باعث بوجود آمدن عرق شرم بر جبین اسلام میشود را از بین برده و به کام نابودی بکشاند.
اینجاست که معلوم میشود دست دولت پاکستان و این گروههای تندرو در یک کاسه بوده و با هماهنگی هم میخواهند تنشها و مشکلاتی را برای دولت و ملت ستم دیده افغانستان روا دارند.

حال ملت آگاه افغانستان میدانند که این کار اجنبیان تشنه به خون افغانها میباشد، و هیچگاه اتحاد و اتفاق شان را از دست نخواهند داد.
نوکران و اجنبیان دشمنان قسم خورده افغانستان باید بدانند که این حرکات پست و بزدلانه آنها نخواهد توانست یکدلی و اتحاد شیعیان و سنی های افغانستان را از بین ببرد، بلکه این وقایع باعث میشود ملت افغانستان هرچه بیشتر و پیشتر با هم متحد شده و در برابر دژخیمان و معاندین اسلام و ملت افغانستان، ایستادگی کنند و با اتحاد و اتفاق خویش بیرق اسلام ناب محمدی را تا ابد بر فراز قلل بلند افغانستان به اهتزاز در بیاورند.

May 22, 2011

اینبار کشتن بیماران و داکتران، شرم آورست

در کدام دین و مذهب گفته شده که بیماران و داکتران را باید کشت؟!
شفاخانه 400 بستر


روز شنبه 21 ماه می سال 2011 (دیروز) یک حمله انتحاری در شفاخانه 400 بستر رخ داد که هدف حمله کننده، مجروحان و داکتران بود، و در این بین 6 تن از مجروحان و محصلین طب نظامی  به شهادت رسیده و بیش از 20 تن دیگر مجروح گردیدند. این دیگر چی نوع جهاد است (البته به گفته خود طالبان)؟! آیا در جهاد فی سبیل الله کشتن مجروحان، داکتران و محصلین حلال دانسته شده؟! آیا اسلامی که گفته زگهواره تا گور دانش بجوی، حکم به قتل محصلان میدهد؟! آیا رسول خدا در جنگ بدر نگفت، هر کسی که به 10 مسلمان سواد خواندن و نوشتن را بیاموزد آزاد است؟ آیا پیامبر گرامی نگفت که با اسیران و مجروحان آب و نان تان را قسمت کنید؟!

پس چگونه است که طالبان خود را مسلمان نام نهاده و چنین خلاف شریعت و سنت محمدی عمل میکنند؟! اینان که چنین میکنند، هیچ فرقی با آن کافری که در پیش از اسلام دخترش را زنده به گور میکرد ندارند.
 
در تمامی جنگهای گذشته، از جنگ جهانی اول تا کنون در هیچ جنگی شنیده نشده که بیماران، مجروحان و یا داکتران هدف مستقیم طرفهای متخاصم قرار گرفته باشند. در طی جنگهای گذشته مجروحان و یا داکترانی که کشته شده اند همگی به طور اتفاقی کشته شده اند و آنهایی هم که اسیر گرفته شده اند، همانند یک اسیر جنگی با آنها برخورد شده است. در تمامی ادیان دیده شده که پیروان آن با مجروحان و داکتران اسیر مدارا کرده اند چرا که دینشان به آنها این توصیه را کرده است.
حال نمیدانم که این طالبان جزء پیروان کدام دین هستند که این گونه اسیران را سر میبرند، مجروحان و داکتران را آماج حمله قرار میدهند و مردم بیگناه را به کام مرگ میفرستند؟! و بعد از این عمل قبیح با افتخار مسئولیت چنین جنایاتی را هم به عهده میگیرند.  
قطعا طالبان مسلمان نما بوده و  پیروان دین مبین اسلام نیستند، چرا که اسلام همیشه  پیروانش را در مدارا با اسیران، مجروحان و داکتران توصیه کرده است.

April 27, 2011

نه سال کوشش و دستگیری، یک شب فرار بیش 500 زندانی

چند روز پیش همه رسانه ها دادوبیداد کردند که بیش از 500 طالب از زندان مرکزی قندهار که فاصله چندانی هم از شهر قندهار ندارد، گریخته اند. جالبتر اینکه مقامات دولتی ادعا میکنند خبر فرار طالبان از زندان را از طریق رسانه ها شنیده اند، بسیار جای تاسف است که یک دولت خبر داخلی خودش را از رسانه های خصوصی بشنود، اینهم یک نوع حکومت داری است دیگه!


از طرفی دیگر طالبان ادعا دارند که تمام پلانگذاریهای آنها 5 ماه طول کشیده و هیچ کس از داخل زندان آنها را کمک نکرده، بیشک که دروغی کاملا بیجاست. مگر میشود که در خانه ای در فاصله 300 متری تحرکاتی صورت بگیرد ولی نیروهای گزمه و امنیتی با خبر نگردند، در ضمن فرض کنیم که این گپ آنها درست، تونلی که آنها حفر کردند نهایت به یک سلول (اتاق) زندان منتهی میشد، پس چطور سایر زندانیان از سایر بخشها و سلولها توانستند از همان تونل فرار کنند؟! قاعدتا بعد از زنگ خاموشی و هنگام خواب، تمامی دروازه های سلولها بسته و فقط تعداد اندکی از زندانیان در یک سلول شب را سپری میکنند، پس چطور شد که از یک تونل آنهم در یک سلول چند صد زندانی فرار کردند؟ پس حتما نیم کاسه ای زیر کاسه بوده! حتما با دخالت عوامل نفوذی داخل زندان و همکاری زندان بانان، دروازه های سلولها عمدا باز گذاشته شده تا همه زندانیان طالب بتوانند از یک سلول فرار نمایند.

این بار دوم است که طالبان از زندان مرکزی قندهار فرار میکنند، سال 2008 بود که 900 طالبان از این زندان فرار کردند که جریان فرار آنها با حمله انتحاری و درگیری مسلحانه همراه بود، اما اینبار بدون هیچگونه خونریزی و درگیری، آنها کار خود را کردند. بنظر میرسد که دفعه پیش مقامات زندان قندهار به طالبان گفته بودند که دیگر نیازی به جنگ و خونریزی نیست، بیایید اینبار با یک طرح ریزی مناسب که هم شان و ذکاوت شما پیش نیروهای ائتلاف بالا رود و هم ما آبروی ما نریزد، فرماندهان شما را فراری دهیم. به جرات میتوانم بگویم که اکثر مردم افغانستان بر این عقیده اند که فرار زندانیان طالب بدون همکاری مقامات داخل زندان کاری غیر ممکن میباشد. حالی باید غم این را داشته باشیم که این پنجصد نفر فراری چی کارهایی که میتوانند انجام دهند، چرا که چندین ده نفر آنها جزء گروه فرماندهی آنان میباشد، خدا خیر کند. بیچاره نیروهای افغان و ائتلاف که 9 سال زحمت کشیدند و آنها را دستگیر کردند، ولی همه آنها یک شبه فرار را بر قرار ترجیح داده و به عمال خارجی و دشمنان قسم خورده خویش پیوستند.

 بیچاره افغانستان و ملت مظلومش که باید این درد و وقایع پس از این فرار را تحمل کنند. 

March 23, 2011

سال نو، بهار نو، روز نو مبارک

ای آنکه به تدبیر تو گردد ایام
ای دیده و دل از تو دگرگون مادام
ای آنکه به دست توست احوال جهان
حکمی فرما که گردد ایام به کام

دوستان عزیز امیدوارم که سال خوب و خوش و سراسر امنیت را پیش رو داشته باشید. نمیدانم کار درستی کردم که سال نو را تبریکی دادم یا نه؟!
چرا که امسال من بکلی گیج شده ام، به بعضی ها که نوروز را تبریکی میدادم با کمال خوشرویی و مهربانی پیامم را پذیرا شده و به من هم تبریک میگفتند، ولی امان از دست کسانی که خود را مسلمان تر احساس کرده و خود را تافته جدا بافته میدانند. وقتیکه به آنها سال نو و نوروز را تبریکی میگفتم، گویی نزد آنها کافر شده ام و مرا بطور غیر مستقیم کافر خطاب کرده و میگفتند کار حرام کرده ام و باید زود رفته و توبه کنم.
پس من هم به آنها میگویم: عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت       که گناه دیگران برتو نخواهند نوشت 
سوال من اینجاست، چرا وقتیکه این تافته های جدا بافته و خود مسلمان تر نماها، خانه، موتر و یا حتی لباس نو میخرند به همدیگر تبریکی میگویند ولی با آغاز بهار نو که هم منشا دینی و فرهنگی داشته و هم مقوله طبیعت را در خود جای داده، اینقدر متعصبانه و تندروانه برخورد میکنند. باید به آنها بگویم، برادران عقیده شما محترم ولی به عقیده دیگران هم احترام گذاشته و عجولانه حکم تحریم و تکفیر آنهایی را که سال نو را به هم تبریک میگویند صادر نکنید. مگر نمیدانید که ایام نوروز مصادف است با تخت نشینی حضرت علی، مگر نمیدانید که نوروز بیانگر و ممد فرهنگ چندین هزار ساله ما افغانهاست و جهان با همین فرهنگ ماست که ما را شناخته است و بالاخره مگر نمیدانید که سال نو با بهار آغاز میشود، بهاری که توام با زنده شدن مجدد طبیعت همراه است و خداوند با این پدیده، روز قیامت و قدرت لایزال خود در زنده ساختن مردگان را تثبیت کرده و به ما گوش زد میکند؟!
پس آیا جای خوشی و تبریک گویی نسبت به این همه عظمت و بزرگی وجود ندارد؟
آیا این دلایل کافی نیستند تا سال نو را به هم تبریک گفته و با همین یک جمله کوتاه کینه و کدورت را از قلبهایمان خارج کرده و راه دوستی و مهربانی را در پیش گیریم؟
حال قضاوت با شماست